سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آ بنبات های رنگی آیدا
حکمت در طبیعتهای فاسد، سودی نمی بخشد. [امام هادی علیه السلام]

نویسنده: آیدا  سه شنبه 86/3/22  ساعت 2:37 صبح

                                                                     

 گره میخورم با کودکیهام.با شادیهام...

با خونه های کوچک بی سقفی که درست میکردم...

خونه باید بی سقف باشه تا شبها وقتی میخوایم بخوابیم ستاره هارو ببینیم...

وصبحاوروزها نورخورشیدو حس کنیمو پروانه ها راحت به خونمون بیان و برن...

ورودخونه ی کوچولویی که همیشه از کنار خونه ی نقاشیام میگذشت وهمیشه کناردست

کودک نقاشیه من یه سطل ماهیگیری خالی از ماهی بود...وماهی ها که همه خوشحال و خندون توی اب رودخونه شنا میکردن و یادم هست که چراغ خونه ی نقاشی هام همیشه روشن بود.زرد زرد.حتی وقتیکه خورشید میتابید.

وباز یادم هست که من گل خیلی دوس داشتم وکنارخونه ی نقاشیام همیشه یه گل زیبا بود(فکرکنم گل نرگس بود)

ویادمه که لباس کودک نقاشیام صورتی و ابی بود.کودک نقاشیام همیشه میخندیدودنبال بازیه پروانه ها بود...واهان یادم اومد کودک نقاشیام چقدر راه خاکیی رو که بین خونشونو رودخونه بود دوست داشت!وپل کوچولوی چوبیه روی رودخونرو!

وپل کوچولو همیشه اونو به بینهایت میبردوبه دنیای من!نقاش کوچولویه قصه راه میداد!

کودک نقاشیهام چقدر زندگیودوست داشت.اون عاشق گلهای ریزو کوچیکی بود که کنار راه خاکیه نقاشیام پنهان شده بودو روییده بود...

کودک نقاشیام سفیدیایی که روی کاغذ واسش میزاشتمو دوست داشت ودلش میخواست روی همه ی صفحه ی نقاشیام راه بره.بپره.بدوه و بخنده....

کودک شیرین نقاشیای کودکیم همیشه دامن لباسهاش گلی بود و کفشهای کوچیک صورتیش همیشه و همیشه خاکی بود!

ازبس که دویده بودو بازی کرده بود همه ی موهاش بهم ریخته بودوروبان قرمزروی سرش کج شده بود.

کودک نقاشیام منو دوست داشت که میزاشتم همونجوری واسه ی خودش باشه و شادی کنه و بخنده!

اما چرا معلم نقاشیمون نمره منو کم میداد؟میگفت رنگت از خط بیرون زده!؟نمیفهمید که رنگ بیرون نزده بود

ذوق کودک نقاشیم اونقدرزیادبود که رنگها شدت میگرفتنو میخواستن همه ی صفحه ی کاغذو پرکنن!

میگفت ادمک تو مرتب و تمیز نیست!!!

اما اون ادمک نبود که!دخترنقاشیام بود!تازه خیلیم مرتب بود.اما ازبس که بازی کرده بود اون شکلی شده بود!

نمیفهمیدکه!بهم نمره بدمیداد!!!

اما خوب!منو کودک نقاشیام باهم دوست بودیم!دوباره سرکلاس نقاشی من بودمو اونو...دنیای زیباش.

ومعلم............!؟

هنوزم کودک نقاشیام باهامه!الان هم دلم واسش تنگ شده.برم سراغ دفترنقاشیم و مدادرنگی هام.باهم حرف بزنیم و دنیاشو نقاشی کنم واون بازی کنه و بخنده وزندگی کنه...

امیدوارم همتون همیشه شادو سلامت باشین...

               

 




لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خدای مهربونم...
[عناوین آرشیوشده]


 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت



اوقات شرعی


تعداد کل بازدید
4056
تعداد بازدید امروز
18
تعداد بازدید دیروز
0

درباره خودم
آ بنبات های رنگی آیدا
آیدا
آیدا هستم...دانشجوی هنرهای تجسمی...ومربی مهدکودک هم هستم...علاقه مند به رنگ صورتی و دختری هستم کم حرف..مهربون و یکم حساس و زودرنج. همه بهم میگن نی نی چون همیشه توی دنیای کودکی خودم سیرمیکنم... نمیخوامم هیچوقت بزرگ بشم.
لوگوی خودم
آ بنبات های رنگی آیدا


لوگوی دوستان








آرشیو
بهار 1386


اشتراک